نویسندگان: نینانورگارد، بئاتریکس بوسه، روسیو مونتورو
برگردانندگان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمند فر
 

پیوستگی به نحوه‌ی ترکیب جملات به وسیله‌ی اتصالات درون متنی در یک متن گفته می‌شود. مفهوم پیوستگی (مانند همان مفهوم انسجام) بسیار مرهون هلیدی و حسن است؛ کسانی که پژوهش دوران‌ساز آنها درباره‌ی این پدیده، با عنوان انسجام در زبان انگلیسی (1976)، به طور خاص بر سبک‌شناسی و به طور عام بر زبان‌شناسی تأثیرگذار بوده است. هلیدی و حسن (1976) پنج گونه‌ی اصلی پیوند منسجم - چهار گونه‌ی دستوری و یک گونه‌ی واژگانی - را در انگلیسی معین می‌کنند.
پیوندهای دستوری به وسیله‌ی حرف ربط، حذف، جانشینی و ارجاع مشخص می‌شوند. حرف ربط و عبارت‌های ربطی مانند «امّا» ، «سپس»، «بنابراین» و «با وجود این» با علامت دادن صریح مبنی بر اینکه چگونه بخش‌های مختلف متن به یکدیگر متصل می‌شوند، عمل می‌کنند. در مرتبه‌ی دوم، حذف بخش‌های مختلف یک متن را به وسیله‌ی ابزار حذف به هم متصل می‌کند مثلاً در جمله‌ی «من این کتاب را به او امانت می‌دهم. اما نه، نمی‌دهم» یک قید پیونددهنده بین فضای خالی پس از «نمی‌دهم» و «امانت می‌دهم» در جمله‌ی پیشین وجود دارد. جایگزینی با منشأ پیوند‌دهنده‌ی حذف بسیار نزدیک و مرتبط است. در شکل دیگر جمله‌ی مذکور، یک جانگهدار شکافِ خالی را پر می‌کند و به این وسیله دو جمله را به هم مرتبط می‌نماید: «من این کتاب را به او امانت می‌دهم. اما نه، امانت نمی‌دهم». به نوبه‌ی خود ارجاع هنگامی رخ می‌دهد که تعابیر زبانی «برای تفسیرشان نیز به چیزی دیگر ارجاع می‌دهند» (هلیدی و حسن، 1976: 31). نمونه‌های رایج ارجاع، ضمایر (تو، او) ، اسم‌های اشاره (این ، آن، آنها) و حروف تعریف (در انگلیسی A,The) هستند. عنصری که به آن ارجاع داده می‌شود (یعنی مصداق) ممکن است پیش از مؤلفه‌ی ارجاع دهنده بیاید (ارجاع پس رو) یا به دنبال آن بیاید (ارجاع پیشرو) (نگاه کنید به مصداق). پیوند واژگانی به سه زیر مجموعه تقسیم می‌شود: تکرار، هم‌معنایی و هم‌آیی. تکرار و هم‌معنایی هر دو نمونه‌هایی از تکرار هستند. این امر هنگامی رخ می‌دهد که یک مورد واژگانی همچنین در شکلی همانند یا مشابه خود تکرار می‌شوند (رفتن/ رفت، رفتار)، در حالتی دیگر، یک مورد واژگانی به وسیله‌ی گونه‌ای هم‌معنایی تکرار می‌شود (ماشین/ اتومبیل) در حالی که شمول معنایی را در بر می‌گیرد، یعنی از خاص به عام (پودل/ سگ)، رابطه‌ی معنایی کل/ جزء یا جزء - کل (انگشت/ دست) و تضاد معنایی یا تقابل (شاد/ غمگین). هم‌آیی، یا روابط مورد انتظار، پیوستگی‌ای است که از رهگذر واژگان متمایل به یکدیگر، خلق می‌شود؛ مانند «تصمیم» و «گرفتن» ، «انجماد» و «سرما» ، «هدر دادن» و «وقت» هم‌آیی می‌تواند مفهوم گسترده‌تری داشته باشد؛ یعنی واژگانی که با هم می‌آیند مجموعه‌های واژگانی را شکل دهند. مثلاً هنگامی که ما درباره‌ی «رایانه» ، «صفحه نمایش» و «صفحه کلید» مطالعه می‌کنیم، انتظار داریم با «صفحه‌ی زیر موس» و «دسک‌تاپ» هم مواجه شویم، زیرا این واژگان به هم‌آیی و در نتیجه، پیوندِ متن، تمایل دارند؛ اگر در همان متن با واژه‌هایی مانند «لگن بیمار بستری» و «اره برقی» روبه رو شویم، بسیار شگفت‌زده خواهیم شد.
هلیدی و حسن در اثرِ دوران سازشان درباره‌ی پیوستگی در زبان انگلیسی (1976)، به اختصار از پدیده‌ای منسجم یاد می‌کنند که آن را «پیوستگی لاینحل» می‌نامند. پیوستگی لاینحل هنگامی رخ می‌دهد که ارجاعاتی مانند ضمایر و حروف تعریف به کار می‌روند، در نتیجه مفهوم آشنایی را می‌رسانند اما بدون اینکه خواننده آگاهی لازم را برای پیگیری مرجع در اختیار داشته باشد. چنین موقعیتی می‌تواند بر توانایی خواننده برای پردازش ارجاع تأثیر بگذارد. طبق نظر هلیدی و حسن، پیوستگی لاینحل مشخصه‌ی عام آغاز داستان‌های کوتاه است، یعنی جایی که کارکردهای این موضوع عبارتند از: (الف) جلب کردن علاقه‌ی خواننده ، (ب) اشاره‌ی ضمنی به اینکه آنچه ما می‌خوانیم کل داستان نیست و (ج) خودی و آشنا دانستن خواننده، یعنی فردی که به نظر می‌رسد تجربه‌ی مشترکی با گوینده یا نویسنده دارد (هلیدی و حسن، 1976: 298). باید اشاره کرد که کاربرد پیوستگی لاینحل به هیچ وجه به آغاز داستان‌های کوتاه محدود نمی‌شود. در حقیقت این تمهید سبک‌شناختی اغلب، صرف‌نظر از نوع ادبی یا موقعیت نوع ادبی، برای کانونی‌سازی و خلق دیدگاهی روایی به کار می‌رود بدین معنی که پیوستگی‌ای که برای خواننده لاینحل به نظر می‌رسد، برای شخصیت داستانی که روایت از طریق ذهن او گذشته، قابل حل است.
مقدار و ماهیت روابط پیوستگی در یک متن، بر سهولت دریافت متن مستقیماً تأثیر می‌گذارد. برخی متون، از روابط پیوستگی بسیار زیادی استفاده می‌کنند که فهم آنها، نسبتاً آسان است، در حالی که ماهیت پیوستگی دیگر متون پیچیده‌تر است. در فصل اول خشم و هیاهوی فاکنر (1929)، پیوستگی، نقش برجسته‌ای در خلق دیدگاه روایی و جهان تخیلی رمان، بازی می‌کند. در اینجا کاربرد وسیع روابط پیوستگی لاینحل به شکل ضمایر شخصی مانند «آنها» و «او» که نمی‌توان مرجع‌های آنها را در حول و حوش متن دنبال کرد، درک متن را دشوار می‌کند و همزمان به بنایِ دیدگاهی روایی کمک می‌کند مانند دیدگاه روایی بنجیِ سی و سه ساله که از نظر ذهنی، ذهن کودکانه‌ای دارد. در پاراگراف‌های آغازین رمان، بنجی مردمی را تماشا می‌کند که گلف بازی می‌کنند. ویژگی بارز این بخش از متن، غیبت کامل ارجاع اسمی به گلف‌بازان و میدان گلفی است که او تماشا می‌کند، این امر ممکن است دالّ بر این باشد که او واژه (مفهوم) گلف را نمی‌داند بنابراین نمی‌داند افرادی که تماشا می‌کند، چه می‌کنند. در حالی که روابط ارجاع پیوستگی لاینحلِ بخش مربوط به بنجی، خوانش رمان را دشوار می‌کنند، منبع پیوستگی دیگر یعنی هم‌آیی، نقش برجسته‌ای را در پی‌ریزی فضا و مکان بازی می‌کند. در پاراگراف‌های آغازین، مجموعه‌ی هم‌آیی‌ها، مانند «حصار باغچه» ، و «باغچه‌های گل»، «چمن»، «درختچه‌های گل» و «علفزار» فضای فیزیکی بیرونی روایت را شکل می‌دهند در صورتی که «ضربه زدن» «ضربه»، «پرچم»، «پرچم را خارج کردن»، «پرچم را سر جای خود برگرداندن»، «توپ تنیس» و «توپ ها»، نهایتاً نشان می‌دهند افرادی را که بنجی تماشا می‌کند، گلف بازی می‌کنند در نتیجه پتانسیل معنایی فضای بیرون به یک زمین گلف محدود می‌شود.
علاوه بر ابزارهای واژگانی و دستوری پیوستگی که پیشتر آمد، مؤلفه‌هایی مانند واج‌آرایی، همصدایی، همحروفی و انواع مختلف نظم نیز قادرند پیوندهای منسجم میان عناصر مختلفِ متن را فراهم کنند. تأثیر منسجم واج‌آرایی، همصدایی، همحروفی و آهنگ مسلماً هم پدیده‌ای دیداری است و هم پدیده‌ای شنیداری. زمانی که متنی را با صدای بلند می‌خوانیم، الگوهایی از صداهای مشابه را می‌شنویم، در نتیجه پیوندهای منسجمی را در می‌یابیم که به صورت صوتی ایجاد شده‌اند. همچنین ممکن است هنگامی که متنی را در سکوت می‌خوانیم، تشابه‌هایی مانند تشابه‌های دیداری را کشف کنیم.
منبع مقاله :
نورگوا، نینا، (1394)، فرهنگ سبک‌شناسی، برگردان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمندفر، تهران: انتشارات مروارید، چاپ اول